نگاهمان کردند که این حسینیه را سر پناهمان کردند
خراب بودیم و به دولت شهدا رو براهمان کردند
درون این خیمه غلام آمده بودیم و شاهمان کردند
شدیم از خودشان نگاه تا به لباس سیاهمان کردند
به غسلی از گریه غبار روبی و پاک از گناهمان کردند
عزای مسلم را شروع نوکری این دو ماهمان کردند
شکسته بال و پرش نمانده یک نفر از کوفیان ِ دور و برش
نه از حراس کسی که کرده در به دری حسین در به درش
به جان خریده غم عزیز فاطمه را با تمام درد سرش
حسین در راه است کند چگونه ز دار الاماره با خبرش
به فکر قافله است نه این که فکر خودش باشد و دو تا پسرش
حسین جای خودش گرفته دلهره چون زینب است همسفرش
زمان ان برسد حسین جان خبر من به کاروان برسد
شدست کوفه یکی که با اسارت زینب به اب و نان برسد
چقدر سنگ اینجاست خدا به داد اسیری کودکان برسد
شود زمانی که برای بردن پیراهنی سنان برسد
کجاست انگشتر غنیمتی که نمانده به ساربان برسد
قرار شد با اسب جراحت تن بی سر به استخوان برسد
نگفته ام از شام هنوز مانده که روضه به خیزران برسد
.
.
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.