


متن شعر
هذا فراق بینی و بینک یا حیدر
دیگر شدی علی جان بی یاور
باغبانی مثل من شرمنده از گل ها نشد
غنچه ی نشکفته ام گلبرگ هایش وا نشد
آشیانی را که با هم ساختیم آتش زدند
آنچه را بابا سفارش کرده بود اجرا نشد
هذا فِراقُ بَینی و بَینُکِ یا حیدر
دیگر شدی علی جان بی یاور
پای نا محرم نباید باز میشد در حرم
با تمام قدرتم مانع شدم اما نشد
ضربه ای با پا به در زد سخت پهلویم شکست
بعد از آن زهرا برای تو دگر زهرا نشد
ریسمان را باز می کردم اگر قنفذ نبود
با غلاف تیغ محکم زد به دستم وا نشد
.
سید مهدی میرداماد
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

