ویران نشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جاکنی مرا
گفتم میایی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزه دارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسه ام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کرده ات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبان ها کنی مرا
حالا که آمدی تو به یاد قدیم ها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیا کنی مرا
.
شب سوم محرم ۱۴۰۰ کربلایی نریمان پناهی
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» کلیک کنید
.
کــتاب مــداحی جدید »» کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
اشعار جهت استفاده مادحین منتشر میشود
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
صفحات مهجه در فضای مجازی. لطفا فالو کنید
www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.