پدرم ماتمش خدادادیست
این اسارات غمش خدادادیست
عصمت ما که گیر پارچه نیست
عصمت ما همش خدادادیست
من به پای سرت سر آوردم
حاجت عمه را بر آوردم
آنقدر که پدر پدر کردم
پدر شام را در آوردم
وقت اذان زدند مرا
زخم ها با زبان زدند مرا
یک تنه کاروان گریه شدم
قد یک کاروان زدند مرا
لب خشک و سفید مو داریم
دشمنان سیاه رو داریم
همه آواره ایم و سرگردان
چه سفر های کو به کو داریم
کوفه طی شد خلاصه هر چه که بود
صد مکافات پیش رو داریم
با همین رخت های پاره شده
ما بزرگیم آبرو داریم
عمه که هست پس همه هستند
عمه داریم پس عمو داریم
عمه بار تمام ما را برد
هر چه داریم ما از او داریم
ما نگفتیم گوشواره چه شد
از تو پرسید هم بگو داریم
آخ هم هیچ جا نگفتم من
پیش دشمن همیشه تو داریم
زجر بازار حرمله ناقه
ما مصیبت ز چند سو داریم
با سنان خولی ابن مرجانه
ما به اجبار گفتگو داریم
حاج محمود کریمی / شب پنجم ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست