پیچیده تو صحرا عجب بوی سیبی * محمدحسین حدادیان

خواستم دست تو را باز نمایم که نشد پا به پای تو در آن کوچه بیایم که نشد همه هم دست شدند…

عجب یاورانی عجب کاروانی عجب عاشقان پیر و جوانی عجب امتحانی عجب کهکشانی عجب لشکر پر از پهلوانی اینجا کجاست کربلا قلب…

تو که نقاب میبندی دوصد حکایت دارد فقط همان چشمانت نماز وحشت دارد دشمن جلو آمد و نگاهش کردی یک پلک زدی…

درای آسمون رحمت وا شد عرش الهی رو زمین پیدا شد فخر نبی این ابالزهرا شد دلم غوغا شد اسمون مکه ستاره…

خدا کند حسین بگویم و بمیرم میان خون خود بغلطمو بمیرم حسین بغیر اشک دیده آبرو ندارم بغیر کربلا من آرزو ندارم…

به پای عشق تو هستیمو میذارم جونم فدات اما بازم بده کارم خودت که میدونی خیلی دوست دارم تو یار منی جانم…

منم و عمری روز خوش ندیدن همه دردا رو با جون خریدن به یاد مادر آه از دل کشیدن شنیدن کی بود…

قسم بده خدا رو این شبها به چادر زهرا چشم امید همه نوکرها به چادر زهرا پناه برده این دلِ تنها به…

با دمت از خواب سیه بود که بیدار شدم من به سر زلف پر از تاب تو بیمار شدم مهر تو به…

نازل شده به دفتر ما حا و سین و نون باران وحی آمده با حا و سین و نون درگیر لکنت است…