تاریخ انتشار:
بازدید: 908 بازدید



چنان از باده غم پر کند گردون سبویم را
که هر شب می فشارد پنجه غربت گلویم را
اگر نشناسی ام بابا به جان عمه حق داری
که پنهان کرده سیلی زیر ابرو تیره رویم را
اگر باور نداری واکنم یک بار معجر را
که دانه دانه بشماری سپیده های مویم را
چه شب هایی که خوابم برد لب تشنه ولی هرگز
برای قطره آبی ندادم آبرویم را
ز ضرب تازیانه دست من از کار افتاده
کمک کن تا بگیرم عمه جان امشب وضویم را
به قصد کشت سیلی خوردم اما هی نشان دادم
به هر کس که مرا زد بر سر نیزه عمویم را
شاعر: سید محمد جوادی
.
.
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.
