


متن شعر
چه بستری انگار که توی لحظه های آخری
با زخم سر چقدر شبیه مادری
داری میری چرا منو نمیبری
به دخترت بگو چه کرده زهر تیغ با پیکرت
بگو چیکار کنم با حال مضطرت
چی کار کنم که بند بیاد خون سرت
هر موقع میبینم بابا
این ابروی شکسته رو
یادم میاد غسل شب و
اون بازوی شکسته رو
پلک نیلی و بازوی ورم
قاتل تو شد داغ مادرم
****
با ظرف شیر یتیما اومدن همه ولی چه دیر
میگم الآن پیشت بیان آروم بگیر
رسیدی انگاری به آخر مسیر
بهم نگو چطور محبتو اینا جواب میدن
با تیر حرمله به بچه آب میدن
قرآنو جا تو مجلس شراب میدن
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید

