کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی * کربلایی نریمان پناهی

بازدید: 883 بازدید

کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیست

هرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست

به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسید

آنچه مانده است مرا غیر پشیمانی نیست

کارم این است که تا صبح فقط در بزنم

غربتی سخت تر از بی سر و سامانی نیست

جگرم تشنه آب و لب من تشنه توست

بین کوفه به خدا مثل من عطشانی نیست

من از این وجه شباهت به خودم می بالم

قابل سنگ زدن هر لب و دندانی نیست

من روی بام چرا تو لب گودال چرا

دل من راضی از این شیوه قربانی نیست

موی من را دم دروازه به میخی بستند

همچو زلفم به خدا زلف پریشانی نیست

زره ام رفت ولی پیروهنم دست نخورد

روزی مسلمت انگار که عریانی نیست

کاش میشد لب گودال نبیند زینب

بر بدن پیروهن یوسف کنعانی نیست

سوخت عمامه ام امروز ولی دور و برم

دختر سوخته شام غریبانی نیست

هر چه شد باز زن و بچه کنارم نبوَد

که عبور از وسط شهر به آسانی نیست

دست سنگین دل بی رحم صفات این هاست

کارشان جز زدن سنگ به پیشانی نیست

دخترم را بغلش کن به کنیزی نرود

چه بگویم که در این شهر مسلمانی نیست

شاعر: علی اکبر لطیفیان

 

.
شهادت حضرت مسلم ۱۴۰۰ کربلایی نریمان پناهی

.
جدیدترین دفترچه کتاب مداحی  » کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است
سایت مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
Mohjat.net
.

مطالعه بیشتر