تاریخ انتشار:
بازدید: 987 بازدید



کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من
وای از شام که بغض پدرم را دارند
سرِ هر کوچه معطل شده ام خسته شدم
چشمشان کور همه قصد تماشا دارند
سرِ بازار که رفتیم سرم داد زدند
ای ابالفضل بیا نیت دعوا دارند
دست بر دامن من داشت رقیه می گفت
عمه جان باز هوای زدنم را دارند
جگرم سوخت زمانی که رقیه می گفت
عمه جان این همه دختر همه بابا دارند
دخترانی که پسِ پرده عصمت بودند
بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند
شاعر: پوریا هاشمی
.
شب وفات حضرت ام کلثوم ۹۹ حاج امیر کرمانشاهی
.
متن مداحی / متن شعر / اشعار مداحی
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
.
Mohjatt.blog.ir
Mohjat.net
.
