گردد اگر چه غرق به خون پای تا سرم
به ز آن که بنگرم غم غربت به شوهرم
مرگ من از فشار و در و دیوار خانه نیست
این غصه میکُشد که غریب است شوهرم
جز غم کسی به خانه ما سر نمیزند
اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند
در شهر خود غریبم و با درد آشنا
در خانه غریب کسی سر نمیزند
من دختر پیمبر و ز آن همه یکی
دم از سفارشات پیمبر نمیزند
میزد مرا مغیره و یک کس به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمیزند
بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت
مادر کسی مقابل دختر نمیزند
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net