گفتی میان خیمه برایت دعا کنم
فکری برای ناله ادرک اخا کنم
حالا که میروی سخنی گو چگونه من
بعد از تو پاسداری از این خیمه ها کنم
برخیز و بین مرا به تمسخر گرفته اند
آخر چقدر پیش تو باید نوا کنم
با من مگو که جان برادر مرا مبر
اصلا نمیشود که تو را جا به جا کنم
دیگر عبا نمانده بچینم تو را در آن
دیگر جوان به خیمه نمانده صدا کنم
چشم تو را دو دست تو را ابروی تو را
ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم
از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد
فرض محال نیزه ز پهلو جدا کنم
گیرم در آورم همه را من خودت بگو
با ابروان وا شده از هم چه ها کنم
من هرچه زودتر به سوی خیمه میروم
تا گوشواره های دختر دلخسته وا کنم
من میروم به خیمه که هم بهر پیکرت
هم از برای معجر زینب دعا کنم
ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی
باید تو را شبیه خودم بوریا کنم
دودمه
بال جبریل امین فرش مُحَرَم میکند دست سردار حسین
شر اسرائیل را از این جهان کم میکند دس سردار حسین
***
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع
عصر فردا بدنش زیر سُم اسبان است مکن ای صبح طلوع
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat