تاریخ انتشار:
بازدید: 1,028 بازدید



گویا به سر رسیده غم انتظار ها
از راه امدست نگار نگار ها
بابا خوش امدی قدمت روی چشم من
چشمی که خون شده ز غم روز گار ها
با گریه ام بساط ستم را بهم زدم
اورده ام برای شما افتخار ها
این گیسوان مختصرم فرش راه تو
باقیش مانده است میان شرار ها
پاهای کوچکم پر الاله ها شده
بس که دویده ام پیتان در فرار ها
گفتی مرا دوباره بغل می کنی
دستت کجاست اه چه شد ان قراره ها
محو سر تو بودم و خوردم زمین پدر
یک مرتبه دو مرتبه نه بلکه بار ها
خسته شدم پدر نفسم بند امده
از بس که پا به پا شده ام با سوار ها
صوت خفیف و دست نحیف و تنی ضعیف
مانده برای دختر تو یادگار ها
.
.
متن شعر مداحی گویا به سر رسیده غم انتظار ها
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.
