تاریخ انتشار:
بازدید: 705 بازدید



یه روزی میون همین کوچه ها
یه پستی غرورش رو محکم شکست
نه تنها غرورش از اون ضرب دست
که گوشواره مادرش هم شکست
یه روی میون همین کوچه ها
یه پروانه میسوخت بال و پرش
یه روزی جلو چشم باباش علی
لگد مال شد چادر مادرش
یه روزی میون همین کوچه ها
دره خونشون شد پر از هم همه
به دستای باباش بستن طناب
میمومد صدا ناله فاطمه
یه روزی به دست همون ادما
جلو چشم داداش و خواهرش
به ضرب لگد بین اون شعله ها
دره خونه افتاد رو مادرش
شد اخر براش تلخ ترین خاطره
ز یادش نمی برد اون لحظه رو
به پشت در افتاده بود مادر و
صدا میزد اون دم فقط فضه رو
هنوزم پس از طی این قرن ها
میدونن این و اهل عالم همه
که هست روز قتل امام حسن
همون روز قتل بی بی فاطمه
حسن جان حسن جان حسن
کربلایی جواد مقدم
Telegram: @mohjat_net
Eitaa: @mohjat_net
www.mohjat.net
