یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
توی ویرونه یک شهر غریب
یه فرشته منتظر نشسته بود
روزا که دخترا میان رقیه رو نگاه کنن
اما گوشام نمیشنوه اگه منو صدا کنن
بابا اینا نمیتونن منو ازت جدا کنن
میای کنارم خودم میدونم
هر چقدم باشه منتظر میمونم
پیدا نشد گل سرم بابا
کجایی قربونت برم بابا
بیا که من منتظرم بابا
****
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
قصه دختر شاه آخر کار
میرسه به شهر مردم حسود
دیدی که گفتم آخرش منو تو رو نظر زدن
دیدی بابا با تازیونه ما رو اونقدر زدن
دیدی حتی تو خواب منو بابایی بی خبر زدن
اون وقتی که زجر دنبالم افتاد
تا برسم به کاروان منو کتک زد
خیلی دلم شکسته شد بابا
نماز من نشسته شد بابا
بیا که عمه خسته شد بابا
****
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود
یه یتیم بود و سر بابا که داشت
اثر کعب نی و آتیش و دود
ای وای بابا ببین به ما چجوری آب و نون میدن
ای وای ببین که چهرمو بهم دیگه نشون میدن
ای وای سرت میفته وقتی نیزه رو تکون میدن
بوسه آتیش به موی من خورد
سنگی که از سرت گذشت به روی من خورد
سفیده موهای سرم بابا
چیزی نموند از چادرم بابا
معجر نمونده تو حرم بابا
.
.
شب سوم محرم ۱۳۹۹ حاج سید مجید بنی فاطمه
لطفا اشتباهات تایپی متن اشعار را اطلاع دهید.
کپی کردن اشعار تنها با ذکر لینک مهجه مجاز است.
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت نیست.
.
Mohjat.blogfa.com
Mohjat.net
.