یک اربعین گذشت و ندیدم تو را حسین
دیدم ولی کجا به سر نیزه ها حسین
ما بوسه میزدیم به پیشانی ات ز دور
تو می گریستی به غریبی ما حسین
تو روز بر فراز سنان هم زبان من
من در نماز شب به تو کردم دعا حسین
آن لحظه ای که از تو به مقتل جدا شدم
ای کاش میشدی سرم از تن جدا حسین
شکر خدا که بعد چهل مرحله فراق
شد قسمتم زیارت کرب و بلا حسین
از گوشه خرابه یتیم سه ساله ات
در کربلا رسانده سلام تو را حسین
لب بر لبت نهاد و سرت را به بر گرفت
آهی کشید و ناله زد و گفت یا حسین
یادم نمیرود که بر احوال من گریست
رأس تو در میانه تشت طلا حسین
در تشت خون گریست و از شرم آب شد
چوبی که خورد بر لب تو از جفا حسین
حاج محمود کریمی / ظهر اربعین ماه صفر 1398
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست