


متن شعر
یک شب زروی ناقه فتادم به روی خاک
از ترس مرده بودم اگر مادرت نبود
ناز مرا به ضربت سیلی کشیده اند
بابا گمان مبر که نوازش گرت نبود
سر امد شام غمهایم مه عیدم کجا بودی
شب ارامش من صبح امیدم کجا بودی
سفر اینقدر طولانی نگفتی دختری داری
نمیدانی چقدر از عمه پرسیدم کجا بودی
مغیلان چیست میدانی فقط این را بگو بابا
ز پایم دانه دانه خار میچیدم کجا بودی
نه لالایی نمی خواهم دگر اما در این مدت
که من از درد یک شب هم نخوابیدم کجا بودی
نمی خواهد بگویی که کجا رفتی نمی خواهم
که از خاکسر گیسویت فهمیدم کجا بودم
به زحمت روی پنجه ایستادم در میان بزم
خودم با چشم خود دیدم خودم دیدم کجا بودی
سید مجید بنی فاطمه
برای مشاهده جدیدترین اشعار
به صفحه اصلی سایت مراجعه کنید
مهجه در فضای مجازی؛ به ما بپیوندید
Telegram | Eitaa | Bale | Rubika

