متن شعر
غروب تلخی داری رو خاکا سر میذاری
به جونت افتاده شمر میگه سنان چرا بی کاری
با نیزه اومد سمتت خون از لب و دهانت جاری
نفس بریده نیزه امون نمیده نیزه
چقدر تو مقتل این سو اون سو تو رو کشیده نیزه
صورتو دَرهم کرده تا به گلو رسیده نیزه
سلام الله علی العطشان سلام الله علی العریان
حسین جانم حسین جان
****
شلوغه دور گودال دیدم که رفتی از حال
چادر من هم مثل پیراهن تو میشه پامال
عقیقتو که بردن حالا میرن سراغ خلخال
کمین نشسته نیزه راهتو بسته نیزه
توی ضریح سینت دیدم سنان شکسته نیزه
پیروهنی که مادر داده میفته دست نیزه
سلام الله علی العطشان سلام الله علی العریان
حسین جانم حسین جان
****
تو های و هوی نیزه نگام به سوی نیزه
دیدم که خون از چشمات میریزه بر گلوی نیزه
دیدم سرت رو پیش چشمام زدن به روی نیزه
قدم قدم با نیزه یا سنگ زدن یا نیزه
خودم در آوردم از پهلوی زخمی چند تا نیزه
داره برای زخمات گریه می باره حتی نیزه
سلام الله علی العطشان سلام الله علی العریان
حسین جانم حسین جان
.
شب چهارم محرم ۱۴۰۰ کربلایی حسین طاهری
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» اینجا کلیک کنید
.
کــتاب مــداحی جدید »» اینجا کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار با درج لینک مجاز است
استفاده تجاری از اشعار مورد رضایت ما نیست!!
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
صفحات مهجه در فضای مجازی. لطفا فالو کنید
www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.