با زانو اومدم بابا بالاسرت
چیزی نمونده از اعضای پیکرت
نفس نفس نزن آخه دق میکنم علی
این بدنو تنها جمع میکنم ولی
کاش یکی بهم کمک کنه
هر کار میکنم جمع نمیشه
دور من پر از علی شده
نمیدونم این آخریشه
بدنتو چیدم تو عبا
یهویی دیدم عمه رسید
اومد وسط نامحرما
اونکه سایَشَم کسی ندید
****
صدای سوت و کَف میشنوی حرفا رو
خیلی بی غیرتن هو میکنن مارو
هرجوری بود بردم تو رو تا خیمه ها
بابای پیرتو میبُردن جوونا
چند ساعت دیگه کسی نبود
زیر بغلامو بگیره
افتادم تو گودال مثه تو
لشکر رو تن من راه میره
هی صدا زدم آی پهلو هام
هی صدا زدم آخ کمرم
زیر دست و پا گفتم نرید
تا که زنده ام سمت حرم
به یه نیزه تکیه دادمو
دیدم عمه هات میلرزیدن
نمیدونی چی گذشت بهم
موی بچمو میکشیدن
.
شب هشتم محرم ۱۴۰۰ حاج امیر کرمانشاهی
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» کلیک کنید
.
کــتاب مــداحی جدید »» کلیک کنید
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
اشعار جهت استفاده مادحین منتشر میشود
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
صفحات مهجه در فضای مجازی. لطفا فالو کنید
www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.