متن شعر
زمان رفتنش آمد
عمو با چشم گریان در پی بوسیدنش آمد
به سر عمامه ی سبزِ
حسن را بسته که زینب برای دیدنش آمد
و استادش عمو عباس
برای گفت و گو درباره ی جنگیدنش آمد
عقب رفتند از میدان
همینکه نعره ی هل من مبارز خواندنش آمد
شبیه باد می تازد
که عزرائیل با سرعت به سوی دشمنش آمد
به رگ خون حسن دارد
دو صف مژگان بی شمشیر اما صف شکن دارد
زمین انداخت ازرق را
و تیغش در هوا برده است سرهای معلق را
پس از پنجاه و اندی سال
دوباره زنده کرده خاطرات جنگ خندق را
زبانِ تیغ می گوید
به گوش دشت با هر ضربه ی او حق مطلق را
به قلب لشکر کوفه
هجوم آورده که انداخته بر خاک بیرق را
چنان غوغا به پا کرده
که دشمن تجربه کرده است جنگی ناموفق را
علیٌ حُبُهٌ جٌنَه
به لب آورده در میدان احادیث موثق را
به رگ خون حسن دارد
سپاه چشم او هم لشکری شمشیر زن دارد
دهان زخم ها وا شد
که خونِ مجتبای کربلا جاری به صحرا شد
یکی با نیزه از نزدیک
به پهلویش زده که روضه ی مسمار برپا شد
و چندین تکه از جسمش
کنار تکه های از علی بر خاک پیدا شد
به زیر نعل مرکب ها
تمام استخوان هایش ز یکدیگر مجزا شد
به زیر نعل مرکب ها
جوان سیزده ساله قدش مانند سقا شد
از آغوش عمو جانش
پس از ده سال دوری راهی دیدار بابا شد
به رگ خون حسن دارد
و در جسمش نشان از روضه های پنج تن دارد
.
شب ششم محرم ۱۴۰۰ حاج محمود کریمی
آرشیو متن اشعار محرم ۱۴۰۰ »» کلیک کنید
.
لطفا اشتباهات تایپی متن شعر را اطلاع دهید
اشعار جهت استفاده مادحین منتشر میشود
مهجه به روزترین مرجع انتشار متن مداحی
.
مهجه در فضای مجازی. لطفا فالو کنید
www.instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
www.aparat.com/mohjat
www.Mohjat.net
.