بلا میباره مادرم بیماره هنوزم لکه خون روی در و دیواره
نمیره از یاد مادر از پا افتاد زیر دست و پاها داشت جلو چشام جون میداد
دم در افتاد وقتی با سر افتاد دره خونه کنده شد رو سر مادر افتاد
تو آتیش و دود با تن خون آلود روی چادرش پر از رد پای مردم بود
حسن گریونه به یادش میمونه که چطوری مادر و آورده اون روز خونه
هوا تاریک بود خونمون نزدیک بود مادرم خورد به دیوار بسته که کوچه باریک بود
تنم میلرزید نا نجیب می خندید مادرم تو کوچه ها دور خودش میپیچید
حالا تو بستر این روزای آخر گریه میکنه برای بی کسی حیدر
? اخبار، اشعار و محصولات مهجه را در کانال تلگرام دریافت کنید
? اشعار کامل محرم ۱۳۹۷ مداحان رو از اینجا دانلود کنید
? www.mohjat.net
? @mohjat_net