متن شعر
لیلای قصه مجنونی
شیرین خاطر فرهادی
من از دست داشتم میرفتم
تو بودی که نجاتم دادی
حالا توی آغوشت هستم
حالا توی دستاته دستم
کنار ضریح حسین جان نشستم
همین خوبه قلبم با تو میکوبه
تا سلام میدم رو به گنبد حسین
همین خوبه که نم نم بارونه
شبها تو خیابونِ بین الحرمین
ابی عبدالله حسین حسین
****
تو ذکر ربنای عشقی
تو عشق شهدای عشقی
من اما بنده ی ناچیزم
تو عشقی تو خدای عشقی
زیر بارون اسمت رو بردم
نبودی تا حالا میمردم
همه زندگیمو به دستت سپردم
همین خوبه زندگیم میشه بیمه
وقتی که سراسیمه میرسم حرم
همین خوبه که همیشه اینجایی
خیلی خیلی آقایی خیلی نوکرم
ابی عبدالله حسین حسین
.
با نوای کربلایی محمدحسین حدادیان
شب هشتم ماه محرم ۱۴۰۱
اشتباهات تایپی رو اطلاع بدید
.
instagram.com/mohjat_net
t.me/mohjat_net
aparat.com/mohjat
Mohjat.net
.