عطر خوش سیب از دل صحرا وزیده
عمه گمانم مهربان من رسیده
شام جدایی شد سحر الحمدلله
آخر رسیدی از سفر الحمدلله
رفتی بدون بوسه های یادگاری
اصلا نگفتی دختری داری نداری
خیلی برایت پای نیزه غصه خوردم
شب تا سحر زخم سرت را میشمردم
هر شب شبیه شمع کارم سوختن بود
آمار زخم صورت تو دست من بود
در هرکجا با نیت آزار میزد
این زجر تقریباً مرا هربار میزد
در کوفه ما را مردمی گمراه گفتند
خیلی به بابایت بد و بیراه گفتند
دیدی عمو بالای نیزه غیرتی شد
دیدی به ما در کوچه ها بی حُرمتی شد
این حرمله دور و بر ما تاب می خورد
این حرمله پیش ربابت آب می خورد
ما را میان خنده ی انظار بردند
ما را شبیه بَرده ها بازار بردند
یک عده وحشی سمت سرها میدویدند
یک عده معجر از سرِ ما میکشیدند
بگذار من از تو سوالی را بپرسم
باید که این موضوع را حالا بپرسم
آن شب چه شد که خواهرم افتاد از پا
اصلاً بگو کار کنیزان چیست بابا
.
شب جمعه شب زیارتی امام حسین
متن روضه حضرت رقیه
کـتاب مـداحی تخفیف ویژه » مـشاهده
دانـلود کتاب مداحی رایـگان » مـشاهده
گـلچین شـعر و صـوت هـا » مـشاهده
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.