خواستم با دست پر خیمه برگردم
که نمیره شیرخوارت ای آقا
هرکاری از دست بر اومد کردم
که نمیره شیرخوارت ای آقا
به مادرش بگو که سقا
میخواست بیاد سه شعبه نگذاشت
به بچه ها بگو علمدار
بدون دست هنوز امید داشت
دلم شکسته که برا طفل رباب آب نیاوردم
تا آخرین لحظه فقط غصه برا خیمه ها خوردم
بگو به زینب که من از ضرب عمود جون نسپردم
برا اسیری رقیه من هزار مرتبه مُردم
****
دستام خنکی فراتو حس کرد
دارم آتیش میگیرم ای آقا
این دستا دیگه به دردم نمیخورد
بذار بی دست بمیرم ای آقا
تب عطش به یادم افتاد
همین که پای آب رسیدم
تو موجای فرات لبای
علیِ اصغرتو دیدم
امیدمو نا امید کردن زدن مشکو جلو چشمام
زیر لبم با خودم گفتم دیگه چشمامو نمیخوام
صدای لالایی از خیمه به گوشم میرسید اما
من متحیر شده بودم چطور خیمه برم حالا
****
برگرد خیمه ای تشنه ی بی یاور
همه چشم انتظارن ای آقا
اینجا دیدم تیراندازا میگفتن
که به فکر گوشوارن ای آقا
عمود خیمه رو بکش تا
غمم تو علقمه بمونه
به بچه ها بگو که عباس
رو نیزه ها کنارتونه
کنار من بودی ای آرامش ساعت جون دادن
کنار تو نیست کسی اون لحظه ی با صورت افتادن
عزیز زهرا نکن گریه اینا از اشک تو شادن
چشای من خون شده از فکر نعلایی که آمادن
.
با نوای سید مهدی حسینی
شب تاسوعا ماه محرم ۱۴۰۲
اشعار محرم ۱۴۰۲ یکجا » کلیک کنید
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.