خواستم با دست پر خیمه برگردم » مهدی حسینی ۱۴۰۲ + متن شعر

بازدید: 673 بازدید
سید مهدی حسینی

خواستم با دست پر خیمه برگردم

که نمیره شیرخوارت ای آقا

هرکاری از دست بر اومد کردم

که نمیره شیرخوارت ای آقا

به مادرش بگو که سقا

میخواست بیاد سه شعبه نگذاشت

به بچه ها بگو علمدار

بدون دست هنوز امید داشت

دلم شکسته که برا طفل رباب آب نیاوردم

تا آخرین لحظه فقط غصه برا خیمه ها خوردم

بگو به زینب که من از ضرب عمود جون نسپردم

برا اسیری رقیه من هزار مرتبه مُردم

****

دستام خنکی فراتو حس کرد

دارم آتیش میگیرم ای آقا

این دستا دیگه به دردم نمیخورد

بذار بی دست بمیرم ای آقا

تب عطش به یادم افتاد

همین که پای آب رسیدم

تو موجای فرات لبای

علیِ اصغرتو دیدم

امیدمو نا امید کردن زدن مشکو جلو چشمام

زیر لبم با خودم گفتم دیگه چشمامو نمیخوام

صدای لالایی از خیمه به گوشم میرسید اما

من متحیر شده بودم چطور خیمه برم حالا

****

برگرد خیمه ای تشنه ی بی یاور

همه چشم انتظارن ای آقا

اینجا دیدم تیراندازا میگفتن

که به فکر گوشوارن ای آقا

عمود خیمه رو بکش تا

غمم تو علقمه بمونه

به بچه ها بگو که عباس

رو نیزه ها کنارتونه

کنار من بودی ای آرامش ساعت جون دادن

کنار تو نیست کسی اون لحظه ی با صورت افتادن

عزیز زهرا نکن گریه اینا از اشک تو شادن

چشای من خون شده از فکر نعلایی که آمادن

جهت دانلود صوت کلیک کنید

.

با نوای سید مهدی حسینی
شب تاسوعا ماه محرم ۱۴۰۲
اشعار محرم ۱۴۰۲ یکجا » کلیک کنید
ایراد تایپی متن شعر رو اطلاع بدید
Mohjat.Net
.

متن کامل