بهار عمر من با رفتنت رنگ خزونه
بمیرم که چشای نیمه بازت غرق خونه
تو اون بالای نیزه من این جا پای نیزه
خدایا خون میباره حتی از چشمای نیزه
خیره سمت سر تو
چشمای کودکانه
کاشکی خاکت میکردم
مثل مادر شبانه
لای لایی علی جان
****
یه شب خوابت رو دیدم وقت دامادیته مادر
رقیه بود و قاسم بود و محسن بود و اکبر
هزار الله اکبر فدای قد و بالات
شدی شونه به شونه با عمو عباس و بابات
حسرتش رو دلم موند
حرمله کاش بمیری
رویاهامو سوزوندی
کاشکی آتیش بگیری
لای لایی علی جان
****
حلالم کن که بعد تو لبم تر میشه مادر
حلالم کن که وضع شیر بهتر میشه مادر
گلوی پرپر تو روی نیزه میشینه
خدا هیچ مادری اینجوری بچش رو نبینه
مثل گهواره ی تو
معجرامونو بردن
خواهرای تو تشنه
اسباشون آب میخوردن
لای لایی علی جان
****
علی به نیزه دارت رو زدم با نا امیدی
یکم آهسته تر تابت بده تازه خوابیدی
سرِ نیزه بزرگه برای حنجر تو
همش میترسم آخر بی تعادل شه سر تو
لای لایی علی جان
▪️جدیـدتـرین اشعار در ایـتا » عضویت
▪️جدیدترین اشعار در تلگرام » عضویت
مداحی جدید؛ حاج محمود کریمی
شب هفتم ماه محرم ۱۴۰۳
مهجه؛ انتشار جدیدترین متن مداحی
ایـراد تـایپی متن شعر رو اطـلاع بدید
صفحات مهجه در شبکههای اجتماعی