بعد دروازه عرش
پشت پرچین بهشت
دیدم آن بالاها خانه ای زیبا بود
خانه ی زیبای حیدر و زهرا بود
از تبسم لبریز
از محبت سرشار
بانویی بی مانند همسری بی تکرار
خانه سر تا سر عشق
نبض امید منظم میزد
زندگی جریان داشت
زندگی فاطمه بود
زندگانی جان داشت
خانه سجاده ی یکپارچه بود
گرم تسبیح خدا دختران با حیدر
پسران با زهرا
ذکر ها میگفتند
مرتضی میفرمود دم به دم یا فاطر
فاطمه میفرمود پشت هم یا عالی
غم در آن خانه نبود
ذره ای مثقالی
مردِ مردان حیدر
فاتح خندق و خیبر آنکه
هم ستون دین است
هم عمود توحید
رفت با ظرف سفالین انار
پیش ام الحسنین
لرزش دست علی را دیدم
عاری از ترس نبود
بسکه دلداده ی زهراست و دلباخته اش
دست او میلرزید
هر دو خرم خرسند
عشق آن ها جاوید
هیزم و دود نبود
آن حوالی نفس و نعره ی نمرود نبود
خار در باغ نبود
کوچه باریک نبود
روز تاریک نبود
فاطمه چهره نمی پوشانید
از علی در خانه
شمع مولا بود و فاطمه پروانه
راستی ای مردم
گرچه در روز جزا
همگان حیرانند
کنج این خانه ی دنج
شیعیان مهمانند
کربلایی حنیف طاهری
گلچین فاطمیه اول ۱۴۰۳
جدیدترین اشعار ” مشاهده “