سامرا باز با صفا شده ای
در حریمت برو بیا داری
اربعین پا به پای کرب و بلا
زائر و دسته عزا داری
باز هم گنبد طلایی تو
مثل مشهد ز دور معلوم است
همه دیدند زیر این گنبد
مدفن دو امام معصوم است
معرفت حکم می کند اینجا
که به رسم وفا همه با هم
باز یادی کنیم این شب ها
از تمام مدافعان حرم
تا ابد یادمان نخواهد رفت
راه ما در مسیر عاشوراست
در کنار دعای صاحبمان
امنیت زیر سایه شهداست
همه دلخوشی ما این است
لااقل یک حسن حرم دارد
صبح و ظهر و غروب سفره بپاست
بسکه صاحب حرم کرم دارد
اهل بیت رسول این ایام
به غم و غصه ها اسیر شدند
راستی بین بچه های علی
این حسن ها چه زود پیر شدند
چشم خود باز کرد و با گریه
پسر خویش را نگاهی کرد
دست انداخت دور گردن او
لب او را روی لبش آورد
زیر لب گفت الوداع پسرم
بعد از این موسم جدایی هاست
این بیابان نشینی ما ها
همه اش ارث مادرت زهراست
بعد از آنکه زدند مادر را
جای او کنج بیت الاحزان شد
شادی از خانواده ما رفت
بیت الاحزان شبی که ویران شد
عصمت الله پشت در افتاد
پای دشمن به خانه اش وا شد
آنقدر با غلاف کوبیدند
استخوان های بازویش تا شد
محسن بیگناه را کشتند
دادِ صدیقه را در آوردند
فضه و جد ما به پشت در
جسم شش ماهه دفن می کردند
تشنه قدری آب بودم من
لب عطشان من تکان می خورد
کی به پیش نگاهت ای بابا
لب من چوب خیزران می خورد
عمه ات هست و مادرت هم هست
نه میان نگاه های حرام
وای از ماجرای بزم شراب
وای از ازدحام شهر شام
آستین ها حجاب سر میشد
بین آن گیر و دار در بازار
چه کسی دیده است دعوای
زن و یک نیزه دار در بازار
شاعر: قاسم نعمتی
***
محسنو شهید کردن با ضربه مسمار
قتلگاه مادر شد همون در و دیوار
غروب دلگیر و صدای تکبیر و
غلاف شمشیر و
بابام میدید مردمی رو که نا مردن
طنابو بستن به دور سر و گردن
چهل نفر دست رو مادر بلند کردن
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net