این همه درد دلم چشم تری میخواهد
آتش سینه ام امشب جگری میخواهد
قصه های شب یلدای فراق من و تو
تا که پایان بپذیرد سحری میخواهد
باز خاکسترم از شوق تو پروانه شده
شمع من شعله تو بال و پری میخواهد
مگر احوال دلم با تو به سامان برسد
سینه آرام ندارد که سری میخواهد
دخترت را چه شد اینبار نبردی بابا
هر سفر قاعدتا همسفری میخواهد
حال من حال یتیمی است که هر شب تا صبح
دامن عمه گرفته پدری میخواهد
خون پیشانی تو آتش این دل شده است
لاله تا داغ ببیند شرری میخواهد
نکند باز هم این زخم دهن باز کند
لب تو بوسه آهسته تری میخواهد
چادرم سوخته فکر کفنم باش پدر
قامتم پوشش نوع دگری میخواهد
این شب آخری ای کاش عمو پیشم بود
شام تاریک خرابه قمری میخواهد
شاعر: مصطفی متولی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net