اومدن توی خونم قدم زدن
توی کوچه بچه هامو هم زدن
شبا دیگه دور هم جمع نمیشیم
بد جوری زندگیمو بهم زدن
من میخوام مثل بهار گریه کنم
بشینم با ذوالفقار گریه کنم
تو دلت پره منم دلم پره
پس کمی بخواب بذار گریه کنم
من میخوام به پات تمنا بیارم
اشکم و برا مداوا بیارم
پیش دست تو خجالت میکشم
تو خونه دستمو بالا بیارم
فاطمه حرف جدایی کم بزن
خودت این تابوتتو بهم بزن
بچه ها دارن تموشات میکنن
هر طوری شده پاشو قدم بزن
شاعر: علی اکبر لطیفیان
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net