صدا زدی عمو عمو جان دادم رسیدم و کنارت تو افتادم
چنان رمق گرفته شد از جانم نمیرسد به گوش تو فریادم
جوانان بنی هاشم رفت از حرم قاسم
****
چگونه سوی مادرت برگردم نفس بکش عزیز من دق کردم
تن تو را من از دل سنگ و تیغ کشان کشان به خیمه ها آوردم
در آغوشم زدی پر پر گشتی هم قد اکبر
****
ز یک دگر جدا شده اعضایت حسن شده حسن ز سر تا پایت
ز چشم تو گرفته ام خون ها را که میروی به دیدن بابایت
به خاک و خون کفن جسمت تابوت حسن جسمت
تو را چنین ببیند میمیرد زینب
که زنده زنده رفتی در زیر مرکب
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net