امشب که ناله از لبت افتاده رو مگیر
بعد از سه ماه که تبت افتاده رو مگیر
دیدار تو اگر چه غم انگیز میشود
بعد از سه ماه قسمت من نیز میشود
درد عیال دارم و پیرم نموده اند
سی و سه سال دارم و پیرم نموده اند
این آشیانه داغ پرستو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امروز فضه گفت که خانم وضو گرفت
بعد از سه ماه خانه ما رنگ و بو گرفت
گفتم که کار کم بکن اینجا عزیز من
ممنون نان تازه ام اما عزیز من
نان را بدون قوت بازو نمیپزند
نان را که با جراحت پهلو نمیپزند
این خانه مدتیست که جارو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
اصرار میکنیم که نانی کمی بخور
ای پلک نیمه باز تکانی کمی بخور
رد تو از تنور به بستر هنوز هست
زینب دوید گفت که مادر هنوز هست
او دختر است حسرت آغوش میخورد
این سینه شکسته بمان جوش میخورد
دستت شکسته است که بالا نمیرود
این شانه ات چه دیده چرا جا نمیرود
چشم تو نیز بستن بازو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
یادم نرفته تا در خانه تو را زدند
یادم نرفته با در خانه تو را زدند
چشم علی شکستن ابرو ندیده بود
من را مدینه دست به زانو ندیده بود
امشب چقدر پیش حسن سوخت دخترت
امشب ببین که با سه کفن سوخت دخترت
گفتی وصیتت دو سه بوسه به حنجر است
گفتی لباس محسن تو قد اصغر است
بس کن رباب دست خودت را تکان نده
بر روی نیزه زخم گلو را نشان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خنده انظار میشود
شاعر: حسن لطفی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net