متن شعر
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
ز آن ضربتى که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود مَحرمش
اهل ستم به پهلوى خیرالنسا زدند
بس آتشى ز اخگر الماس ریزه ها
افروختند و در جگر مجتبى زدند
و آنگه سُرادِقى که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخل ها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتى کز آن جگر مصطفى درید
بر حلق تشنه خلف مرتضى زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده موى
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net