چشماتو رو هم میذاری
جونم رو بر لب میاری
اشکام و میخوای بگیری
جونی تو دستات نداری
جز گریه تو خونمون نیست کاری
کشتن تو رو چون من و دوست داری
****
با چشمای نیمه بسته
بین نماز نشسته
هی گفتی عجل وفاتی
پیش منه دل شکسته
باغ دلم خشک و بی برگ میشه
هر دفعه تا صحبت مرگ میشه
****
سنگین این غم رو سینم
تنها ترین مدینم
میری و تنهام میذاری
حالا که تنها ترینم
با این که حال من و درک کردی
تو اوج غربت من و ترک کردی
****
زینب سرش روی دیوار
شد رو سرم خونه اوار
مردم همه خواب خوابن
از گریه این خونه بیدار
از داغ تو رو لبم اه دارم
از بی کسی شکوه با چاه دارم
****
ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
اگر راه دارد بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
چه کم دارد این زندگانی بمان
چرا بغض خود در گلو می کنی
چرا چادرت را رفو می کنی
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است.
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
مهجه | www.Mohjat.net
@mohjat_net