متن شعر
هوای دخترکی را برادرش دارد
که خیره خیره نگاهی به مادرش دارد
گرفته بازوی او را که سمت در نرود
دری که نام علی روی سر درش دارد
شبیه طفل یتیمی که مادرش مُرده
نگاه ملتمسی بر برادرش دارد
صدای مادرش از درد می کُشد او را
که دود و آتش هیزم برابرش دارد
گرفته چادرش آتش حسن تو کاری کن
که چوب شعله وری قصد معجرش دارد
دویده فضه ولی دیر شد عزیزش سوخت
دویده است که از خاک و خون برش دارد
چه دیده فضه چرا روی خاکها افتاد
چه دیده فضه چرا دست بر سرش دارد
به دستهای پدر تا طناب مادر دید
نگاه کرد به حالی که همسرش دارد
کشید در پی بابا به کوچه ها خود را
ولی جراحت میخی به پیکرش دارد
گذشت نوبت زینب شد و خودش این بار
گرفت دستی یتیمی که در برش دارد
به قتلگاه عمویش نگاه میدوزد
که خنجری پُره خون روی حنجرش داره
کشید دست خودش را دوید تا گودال
که شمر آمده و نیت سرش دارد
چو دستش از تنش افتاد دید بابا را
که خنده بر رخ نیلی مادرش دارد
شاعر: حسن لطفی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat