متن شعر
علمدار علمت و نگه دار دست علی به همرات
تو خیمه های داغ دیده عطش دوباره پا گرفته
برای بی تابی گلها میر حرم عزا گرفته
یه سقا میره به سمت دریا
یل تموم عالم میتازه توی صحرا
یه آقا امید نا امیدا
میره که آب بیاره زده به قلب ابرا
علمدار علمت و نگه دار دست علی به همرات
نقاب روت و بردار
************
وقتی که دنبال فراتی طنین تکبیرت و عشقه
عمو جون اگه بباره بارون بازم اروم نمیشه
اشک چشای گریون
عمو جون پیش تو دلامون تشنگیمون بهونست
تا تو نری به میدون
**************
چرا دیگه اومدن تو از خیممون دیده نمیشه
چرا شکوه علم تو تو آسمون دیده نمیشه
خمیده مردی که نا امیده با چشای پر از خون
کنار تو رسیده
چی دیده رنگ رخش پریده همش داره میخونه
کی دستات و بریده