آمدم ویران کنم این کاخ ها را بر سرش
شام را می کوبم این شام بلا را بر سرش
من به زیر پای زینب میکشانم شام را
مثل این خاک خرابه میتکانم شام را
شعله دیدم لیک از عشق تو تب کردم خودم
مردمان نا نجیبش را ادب کردم خودم
سِیر معراجی جمالی را جلالی آمدم
تا در آغوشت کشم با دست خالی آمدم
تا شنیدم در تنوری زخم رویم خشک شد
مثل خشکی گلوی تو گلویم خشک شد
چند شب بی بوسه خوابیدم دهانم تلخ شد
زجر زد روی لبم شیرین زبانم تلخ شد
عمه ام میگفت با او راه می آید نزن
ناله اش خاموش شد کوتاه می آید نزن
بچه است از داد میترسد نزن اما زدند
دختر از فریاد میترسد نزن اما زدند
فرش راهت میشود این موی درهَم ریخته
بوسه میگیرم ز تو ای روی درهَم ریخته
عمه جان حس میکنم مژگان بابا کم شده
خیزران ای داد یک دندان بابا کم شده
شاعر: حسن لطفی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat