زین دو طوفان سوار میسازد مرد روز شکار میسازد
زلفشان را به شانه میریزد چند تا آبشار میسازد
مثل خورشید باشد و از خود دو قمر در مدار میسازد
دارد از سر به زیرهای حرم شیعه سربدار میسازد
هر دو تا تیغه های یک شمشیر دارد او ذوالفقار میسازد
تیغشان را چه خوش تراشیده هر دو را آبدار میسازد
به علمدار میکند نظر و از روی او دو بار میسازد
کم اگر آورند فرض محال از خودش تیغدار میسازد
میرود خود میان میدان و همه را تار و مار میسازد
پیش او هر چه هست چیزی نیست کوه باشد غبار میسازد
از سواران سراب میماند از سپاهی مزار میسازد
از رجزهایشان مقابل خود شیون و الفرار میسازد
او خودش مرتضای کرار است زینب است این دو تا علمدار است
اگر این جا کویر دریا من اگر اینجا غبار صحرا من
اگر این جا غریب افتادی چه خیالیست کربلا با من
همه شان گرد و خاک توفانم همه شان کوچک اند اما من
پشت در میروم به خاطر تو مرتضایی اگر تو زهرا من
غربتت دیدم و به من برخورد رخصتم میدهی به مولا من
این زمین را به باد خواهم داد تازه هم میکنم مدارا من
دست بالا گرفتم از اول بین یاران مچرخ آقا من
کیست در روز بی کسی هایت کیست در لحظه مبادا من
در دو راهی نشسته ام آقا یا که این دو جوان من یا من
به تو سوگند که بنی هاشم مات اینان شوند حتی من
این غزالان غلام زاده شدند هر دو از زینب اند این ها من
کار مگذار بر مدینه کشد مکش آقا ز دست ما دامن
آمدم تا به من زیان نخورد آب هم در دلت تکان نخورد
کربلا پیش این دو جان میداد بوسه بر این دو نو جوان میداد
هر دو نعم الامیر می گفتند آسمان دل به آسمان میداد
تا محمد کمی رجز میخواند عون هم پاسخ همان میداد
اشهد انَ یا ولی الله مثل این بود که اذان میداد
آن یکی تا جواب این میگفت این یکی هم جواب آن میداد
پشت بر پشت خویش چرخیدند تیغ مولا خودی نشان میداد
این یکی اهل کوفه را میریخت دیگری حق شامیان میداد
مادری بین خیمه اش بود و ظرف اسفند را تکان میداد
درد پا داشت از دویدن ها درد ها را به استخوان میداد
فکر و ذکرش فقط حسینش بود داشت در خیمه گاه جان میداد
تشنه بودند و ضعف میکردند یک نفر کاشکی امان میداد
یک حرامی در آن طرف اما به کف حرمله کمان میداد
به زمین روی خاک افتادند وای من سینه چاک افتادند
خشک شد خشک خشک حنجرشان خورد یک جا به سنگ ساغرشان
رو به سمت حریم زینب بود بین خون ها نگاه آخرشان
کار صیاد زنده کندن شد به زمین ریخت بالشان پرشان
میرسد دشنه ها به سینه چه سخت میکند ضربه ها مکررشان
نیزه ها میشوند کوچک تر تیغ ها میکنند اکبرشان
روی دوش حسین خون میریخت کرده آن بوسه ها معطرشان
کو محمد کدام عون من است چه به هم ریخته سراسرشان
پیش روی حسین با عباس پهن بودند در برابرشان
سوخت تا خیمه گاه دار الحَرب آتش افتاد روی پیکرشان
پیش نامرد های کوفه نشین روی ناقه نشست مادرشان
پرت میشد حواس نا محرم غَلت میخورد بر زمین سرشان
سر عباس بود و محمل زینب گریه میکرد بر دل زینب
شاعر: حسن لطفی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
دانلود نوحه جدید / جدید ترین متن نوحه و متن مداحی تمام مداحان از سایت مهجه
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است
وبلاگ مهجه: www.mohjat.blogfa.com
سایت مهجه | www.Mohjat.net
@Mohjat_net
#Mohjat