متن شعر
حضرت خیر البشر پرورده خیر الانام
حضرت مولی الموالی حضرت عالی مقام
حضرت عین الیقین سر رشته حبل المتین
ایت الله العلی بر کل ایات عظام
حضرت مشکل گشا روح دعا و التجا
ای به هر دردی دوا ای زخم ها را التیام
حضرت صاحب سند بر مسند ملک ابد
صاحب دار الشفا دار البقا دار السلام
حضرت نعم الامیر ای عامر امر کبیر
حاکم هر انقلاب و هر جهاد و هر قیام
حضرت سر سلسله بالا نشین قافله
بر سر ما سایه سار دودمانت مستدام
حضرت شاه نجف ای مالک بیت الشرف
حضرت لطف مکرر حضرت جود مدام
عالمی پشت سرت السابقون السابقون
زنده ام با وعده انا الیه الراجعون
دور پیشانی خود پیچیده ای اسرار را
جان عالم بر لب امد باز کن دستار را
گنج ها می جوشد از خاک قدم هایت ولی
وصله نعلین تو پیچیده کرده کار را
روز خندق جای جن و انس عبادت کرده ای
یک تنه با ضربه ای برداشتی این بار را
فرق بین حق و باطل هستی و در روز حشر
تو معین می کنی ارایش حضار را
هفت شهر عشق را عطار دنبال تو گشت
ما هم عازم گشته ایم این راه نا هموار را
اسمان ها در نجف با هم طلاقی می کنند
دست حق گردانده دور گنبدت پرگار را
حق ز ناز شست تو فرمود ای احمد ببین
اعتبار ذوالفقار حیدر کرار را
وحی بر افلاک شد از جانب پروردگار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
نام تو بین دل و تشویش حایل می شود
عطر تو هر جا بپیچد سحر باطل می شود
تو هزاران سال از خورشید نورانی تری
روز و شب با گردش چشم تو کامل می شود
انقدر مشکل گشایی انبیا هم مثل ما
یا علی گویند وقتی کار مشکل می شود
دین ما دینیست که غیر از همه احکام شرع
راه و رسم عاشقی را نیز شامل می شود
قبل ما گفتند و و ما هم همچنان خواهیم گفت
هر که از عشق تو دیوانه شد عاقل می شود
من برای دیدنت خود را محیا می کنم
عاقبت هر کس به دیدار تو نایل می شود
وعده دیدار دادی تا قدم رنجه کنی
خاک قبر از اشک های شوق من گل می شود
جان به شوق دیدن روی تو اسان می دهم
بعد مردن باز هم با دیدنت جان می دهم
گفته هایت در تن عالم طنین انداز ماند
هر چه که گفتی علم شد هر چه نگفتی راز ماند
ای امام هر امام ای چشمه سار معجزات
در میان نسل پاکت قدرت اعجاز ماند
خانه ای بت خانه بود و چون تو را شد زادگاه
مرکز توحید شد در رتبه ممتاز ماند
بوذر و عمار در چشم تو مستقرغ شدند
جعفر طیار با دست تو در پرواز ماند
یا امیرالمومنین گفتیم و عشق اغاز شد
هر که محرم بود در بدو همین اغاز ماند
چارچوب خالی خیبر شهادت می دهد
هر دری را باز کردی تا قیامت باز ماند
ما که گفتیم از تو اما از تو گفتن نیست این
قبل از این وادی هزاران خواجه شیراز ماند
در بیان مختصر اسلام مطلق با علیست
در تمام اسمان ها حک شده حق با علیست
عالمان مجتهد تا عارفان خرقه پوش
منتظر هستند کی این تاک می اید به جوش
طعم انگور ضریح نقره را هر کس چشید
از حراس و هول محشر هم نمی اید به هوش
بوسه ای بر خوشه ای از نقش انگورش زدم
حاملان عرش با هم یک صدا گفتند نوش
خواجه بار این امانت کار فال و قرعه نیست
بار عالم را به جز حیدر که میگیرد به دوش
مستم و از شعر هایم می تراوش می کند
گر بمیرم هم زبان من نخواهد شد خموش
ساقی ما سهم هر کس را به قدرش می دهد
سهم قلب و سهم دست و سهم چشم و سهم گوش
هر کسی در جایگاه خویش او را دیده است
هم در اوج عرش هم در حجره خرما فروش
روزی از بیت علی پیدا و پنهان می خورد
عالم از دست امیر المومنین نان می خورد
سایه ایم اما میان نور پنهان می شویم
تو تلالو می کنی و ما فروزان می شویم
بوی ایوان نجف ما را دگر گون می کند
بی اراده ذره ای در دست طوفان می شویم
تا غبار سرد دنیا می نشیند روی دل
جذبه ات می اید و از نو مسلمان می شویم
عشق یعنی هر چه جانان خواست جانا جان بخواه
می پسندی انچه را جانان ما ان می شویم
تا قیامت هر کجا حرف از فدایی های توست
لشکر اعزامیت از خاک ایران می شویم
قلعه عشق است هر جا خاک فرزندان توست
با هزاران حلقه دور قلعه دژبان می شویم
دست ما بادا الا ما دام بر دامان تو
جد و اباد و ایال و اهل ما قربان تو
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است