متن شعر
من نگاهم نگاه بر راهم
ناله ام گریه های بیگاهم
هق هقم سرفه ام نفس زدنم
من بریده بریده ام آهم
بوی گودال می دهد دستم
تشنه ام روضه های جانکاهم
چشم نه سر نه جان را نه
اه تنها حسین می خواهم
حرم گرم و ساده ام پاشید
رفتی و خانواده ام پاشید
چشم ها تار می شود گاهی
درد بسیار می شود گاهی
درد پهلو چقدر طولانیست
سرفه خونبار می شود گاهی
روضه ای که سکینه هم نشنید
سرم اوار می شود گاهی
پیش ام البنین نشد گویم
حرف دشوار می شود گاهی
گرمی افتاب یادم هست
التماس رباب یادم هست
شانه وقتی که خیزران بخورد
دست سخت است که تکان بخورد
و از ان سخت تر به پیش رباب
ضربه ای طفل بی زبان بخورد
من صدایش شنیده ام از دور
تیر وقتی به استخوان بخورد
از همه سخت تر ولی این است
حنجر کوچکی سنان بخورد
حرمله خنده بی امان می زد
غالبا تیر بر نشان می زد
تا صدای برادرم نرسید
وای جز خنده تا حرم نرسید
ناله ام بند امده از نفست
نفسم تا به حنجرم نرسید
بین گودال هم به داد من
هیچکس غیر مادرم نرسید
گرچه خوردم کتک به جان خودت
پنجه ای سمت معجرم نرسید
ناله ات بود خواهرم برگرد
به سر او بی مهابا زد
به لبت بود اب اما زد
تا صدای من و تو را ببرند
چکمه پوشی به سینه ما زد
دید زخم است و جای سالم نیست
نیزه برداشت روی انها زد
عرقش را گرفت با دستش
بعد از ان استین که بالا زد
روضه پشت گردنت سخت است
خنجرش را درست انجا زد
بعد او جوشن تو را کندند
رفت و پیراهن تو را کندند
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است