یک سال میشود که تو هم پر کشیده ای
من هم به سوگ پر زدن تو نشسته ام
شاید به جا نیاوری ام آشنای من
میبینی از فراق تو خیلی شکسته ام
***
چون آفتاب بر لب بامم که مثل تو
مانده به زیر صورت خورشید پیکرم
ای تشنه لب به یاد ترکهای لعل تو
لب تشنه مانده ام به نفسهای آخرم
***
بی تو تمام باغ ِ تو رنگ خزان گرفت
بی تو پری برای پریدن نمانده بود
صحرای داغ،پای برهنه،لبان خشک
نایی دگر برای دویدن نمانده بود
***
چندیست رفته قوت دیدن ز دیده ام
بنگر به راه رفتن خواهر که دیدنیست
دارم هنوز بر تنم از آن مسافرت
یک باغ پُر بنفشه برادر که دیدنیست
***
دل پاره پاره از همه ی طعنه هایشان
پایم هنوز آبله دار از شتابها
جا خوش نموده بر بدنم جای سلسه
رَدّیست بر تمام تنم از طنابها
***
پیراهنی که خون تو آغشته اش بُوَد
هرگز نشسته ام نرود عطر و بوی تو
دارم هنوز با خودم از آن مسافرت
سنگی که خورد بر سر نیزه به روی تو
شاعر : محسن عرب خالقی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است