متن شعر
ارث از نبی برده پیمبر بودنش را
مانند زهرا مثل حیدر بودنش را
از یوسف مصری زندانی بپرسید
از ماه رویان علت سر بودنش را
دارد فقط از نام فرزندان این مرد
ایران تمام فخر کشور بودنش را
با ابن موسی ها فقط تثبیت کرده
شیراز با مشهد برادر بودنش را
آقا نبودی تا ببینی به برادر
معصومه ثابت کرده خواهر بودنش را
با این همه زنجیر خواهد برد در گور
مرد ارزوی بین بستر بودنش را
لنگه در که تن او را به تنم کرد
تایید کرده مثل مادر بودنش را
هم درد مادر بودنش توجیه کرده
یک عمر در زندان پس در بودنش را
میشد بفهمی در سکوت سرد زندان
از خش خش شلاق لاغر بودنش را
موسی ابن عمران هم نمی اورد طاقت
یک لحظه از موسی ابن جعفر بودنش را
از باز تاب نور در این شیشه سبز
فهمیده ام عمق مشجر بودنش را
بر روی لبهایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا غیر از خدا غیر از خدا نیست
زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می اید صدا نیست
چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانیست
زخم گلوی تو پذیرفتست اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست
این ایستادن با زمین خوردن مساویست
از چه تقلا می کنی این پا که پا نیست
اصلا رها کن این پلید بد دهن را
از چه توقع می کنی وقتی حیا نیست
نامرد زندان بان در این زندان تاریک
این که کنارش میزنی با پا عبا نیست
این تخته در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بد تر از ان بوریا نیست
اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است