حالا که دست من به توسل رسیده است
حالا که روح من به توکل رسیده است
حالا که تا صراط خدا پل رسیده است
حالا که ماه هم به تکامل رسیده است
چون حبه های قند که می افتد از دهن
العفو های نیمه شبم شد حسن حسن
این طایفه که بوی خدا می دهند و بس
تنها به التماس بها میدهند و بس
با یک نظر به خلق دوا میدهند و بس
با روی خوش غذا به جزامی دهند و بس
در خانه ای که سفره ان شاه پرور است
مسئول پخش نان سر سفره اکبر است
لعل لب تو اب و عسل میکند درست
از اهل نار اهل محل میکند درست
راهی شدی پیاده به مکه قدم قدم
فریاد میزنند اهالی حرم حرم
در راه مانده میطلبد از کرم کرم
ای صورتت به شب زده مهتاب دم به دم
خوب است اگر قرار شده میل حج کنی
یک بار هم به خاطر ما راه کج کنی
با یک نگاه کشوری اباد میکنی
صد ها غلام میخری ازاد میکنی
بین قنوت خود همه را یاد میکنی
حرف درشت میزنم ارشاد میکنی
هر کس به تو رسید اگر هم عناد داشت
لطف تو را نوشت به دفترچه یادداشت
گر چه پر از خداست نگاهی که با تو است
مردیم از حرارت اهی که با تو است
بی مشتریست مشعل راهی که با تو است
دارد هوای فتنه سپاهی که با تو است
انان که دست از سر تو ساده میکشند
نیمه شب از نماز تو سجاده میکشند
خاکم که زیر پای تو احساس میشوم
سنگم که با نگاه تو الماس میشوم
خارم که با شمیم شما یاس میشوم
وقتی که ذوب مرقد عباس میشوم
یاد بقیع می کنم قبر بی چراغ
صحنی که میچکد به سرش افتاب داغ
اخرش این خاک ایوانش طلایی میشود
گنبد و گلدسته های با صفایی میشود
این حرم با چار گنبد میشود بیت الحسن
هر کسی اینجا بیاید مجتبایی میشود
پنجره فولاد اینجا چه قیامت میکند
واقعا اینجا عجب دار الشفایی میشود
نقشه این صحن را باید که از رهرا گرفت
نقشه را مادر دهد به چه بنایی میشود
اخرش من مطمئنم این گره وا میشود
این حرم زیبا ترین تصویر دنیا میشود
****
تا کنون لاجرعه از غم خورده ای
تا کنون سیلی محکم خورده ای
مادرت را سمت خانه برده ای
گوشواره دانه دانه برده ای
تا کنون بودی عصای مادرت
از خجالت اب گردد پیکرت
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است