روی لبای مولا امشب مددی زهرا
افتاده حالا از پا مرد همه مردا
خون از چشا روونه قلب یتیما خون
اشکا به روی گونه
سینه علی توی غم ها اسیره
دست زینب و توی دستش میگیره
با نگاش میگه که میخواد پر بگیره
****
کوچه پره یتیمه با دل های پریشون
خاک کوچه رو گل کرد اشک یکی یکیشون
کوچه پره ستاره چشما پره ستاره
دل ها چه بی قراره
دردشون اینه که ندارن دوایی
باز یتیم میشن دیگه با این جدایی
هق هق همه شده بابا کجایی
****
چشم حسن و زینب امشب به لب باباس
وقتی راز حسین و امشب میگه به عباس
زخمش شبیه لاله اشکاش مثه خیاله
دیده زینبش کفنا رو دوباره
باز یادش میاد یه کفن کم میاره
بی کفن میشه بدن پاره پاره
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است