روی بستر پهلو شکسته یکی افتاده ابرو شکسته
با یه چادر خاکی یه دختر سر زخمی بابا رو بسته
به یاد روزی که مادر نفس نفس میزد
شبیه مرغی که خسته پر به قفس میزد
برا وداع علی شد اماده
سر حسن به روی سجاده
صدای گریه اروم ارومه
ولی حسین به هق هق افتاده
****
میرسه بوی یاس مدینه یه گوشه میره زینب میشینه
میگه ای خدا این زخم سر هست چقده شبیه زخم سینه
میسوزه از تب که گرماش شبیه اتیشه
به خودم میگم که حالش ایشاالله خوب میشه
دلش یه عمریه پر از درده
که نیمه جونه صورتش زرده
با اولین نگاه طبیب امشب
مریض زینب و جواب کرده
****
اسمونا دارن خون میبارن توی کوفه همه بی قرارن
سر سفره دیگه نون و خرما یتیما برا خوردن ندارن
همینه که پای سفرش نون و نمک خوردن
ناموسش و دست بسته تو کوفه اوردن
تو کوفه زینبش چه تنها شد
مات سر حسین زهرا شد
سرش و زد به چوبه محمل
با سر زخمی مثل مولا شد
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است