متن شعر
تا ترک خورد سرش دخترش افتاد زمین
دست بگذاشت روی معجرش افتاد زمین
بیشتر تیغ فرو رفت میان ابرو
تا که از ضرب علی باسرش افتاد زمین
به سرش خورد ولی پهلوی او درد گرفت
دید از ضربه در همسرش افتاد زمین
کس نفهمید که عباس چگونه آمد
بارها تا برسد محضرش افتاد زمین
خواست تا خانه زینب روی پا راه رود
دو قدم رفت ولی پیکرش افتاد زمین
دخترش دید زمین خوردن بابایش را
دخترش دید و خودش آخرش افتاد زمین
چقدر از روی تل تا لب گودال دوید
چقدر بین همه خواهرش افتاد زمین
ذوالجناح آه ببین نیزه ای او را هول داد
از روی زین به زمین با سرش افتاد زمین
دید پایین قدمهاش سنان میخندید
دید بالای سرش مادرش افتاد زمین
شاعر: حسن لطفی
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است