این یه زخمه این یه درده این یه ارث مادرونست
این یه عهده از قدیمه این یه راز عاشقونست
این که یه روز خوش نبینن پسرای حیدر
این همون ارث سینه سوزه که رسید از مادر
این پیر مرد و نیمه شب با حال خسته بردنش
پیش چشمای بچه هاش با دست بسته بردنش
غریب موندی غریبونه از این غربت دلم خونه
****
میکشیدن توی کوچه دست تو که جون نداره
بی عبا و بی عمامه اسمونم خون می باره
دنبال مرکبش با صورت تو زمین افتادی
بمیره نوکرت برات تو غریبی جون دادی
آه از دنیای بی حیا بازم حرمت شکسته شد
یاد دستای حیدری وقتی دست تو بسته شد
بمیرم من برات اقا زمین خوردی مثه زهرا
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است