دومین بار است در شهر نبی در سوخته
خانه امنی به دست یک ستمگر سوخته
کمتر از خون گریه کردن حق این مرثیه نیست
استان صادق ال پیمبر سوخته
ارث زهرایی این اقاست که کاشانه اش
بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته
او نمی سوزد میان شعله ها و مانده اند
با جسارت عده ای گفتند کوثر سوخته
اتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته
هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کمرده
هم دلش بهر بن الزهرا مکرر سوخته
شک ندارم هر زمانی اب دیده ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته
بس که می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکر شیخ الائمه پا تا سر سوخته
چشم های اهل بیتش کاسه اشکست و خون
بیشتر از هر کسی موسی ابن جعفر سوخته
سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است