جلو ایوون طلا زانو میزنم
با مژه صحنت و جارو میزنم
کاری با مردم دنیا ندارم
من به سلطانم فقط رو میزنم
دار و ندارمی صاحب اختیارمی
مهمون ویژه وقت احتضارمی
السلطان ابالحسن علی ابن موسی الرضا
****
تویی سلطان و منم رعیتی
که میگه حرف دل و به راحتی
اگه میشه شب میلادت اقا
مهمونم که یه غذای حضرتی
از سینه غم ببر اقا دم به دم ببر
روز تولدت ما رو حرم ببر
السلطان ابالحسن علی ابن موسی الرضا
****
اولین بار که زیارت اومدم
توی اون لحظه طوفانی اقا
مادرم میگفت چقدر مهربونی
پدرم میگفت که سلطانی اقا
سلطان ارتضا شکر خدا اقا
افتاده دست تو کار ما ایرونیا
السلطان ابالحسن علی ابن موسی الرضا
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است