من از نگاه تو دورم ولی تو چشم خدایی
چه می شود که دمی دیده ای به من بگشایی
تمام عمر کنار تو بودم ای دل غافل
نیافتم که تو بودی ندیدمت که کجایی
چنان که جدّ تو می رفت در سرای فقیران
چه می شود به سرای من فقیر بیایی
دعا هم از نفست خشته شد ندیدمت آخر
بیا بگو چه دعایی کنم که رخ بنمایی
دلم به دست و لبم در دعا و دیده به راهت
مگر به فیض نگاهی دلم زکف بربایی
دل مریض مرا ای مسیح آل محمد
تو مرهمی تو طبیبی تو نسخه ای تو دوایی
بیا که خاک قدم هات را به دیده گذارم
بیا که زنگ ز آیینه دلم بزدایی
به دور کعبه گشتم به یاد روی تو گشتم
تو کعبه ای تو مقامی تو زمزمی تو صفایی
تو سجده ای تو رکویی تو نیتی تو قیامی
تو حمدی و تو قنوتی تو ذکری و تو دعایی
بقیة الله خیر لکم که هست به قرآن
به شأن توست تو تنها بقیه الله مایی
ستاره میشمرد در شب فراق تو میثم
که صبح گردد و چون قرص آفتاب برآیی
شاعر: استاد سازگار
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی برداری از اشعار تنها با ذکر منبع و لینک سایت مهجه مجاز است