ای ولی الله داور السلام
ای سلامت از پیامبر السلام
حجت خلاق اکبر السلام
زاده زهـرای اطهر السلام
السلام ای باقـر آل رسـول
چارمین فرزند زهرای بتول
ای نبی بـر تو فرستاده سلام
وی به زین العابدین ماه تمام
هفتمین معصومی و پنجم امام
مکتبت تا صبح محشر مستدام
تیغ نطقت میشکافـد علم را
روح میبخشد مرامت حلم را
ای سـلام ذات حـی داورت
بر تو و نطـق فضیلتپرورت
علم آرد سجده بر خاک درت
حلم گردیده است بر دور سرت
نسل نوری هم ز باب و هم ز مام
خـود امام و مـادرت بنـت الامام
کیستـی ای آیت سـرّ و علن
تو هم از نسل حسینی، هم حسن
تو امـامت را روانـی در بـدن
ای ولایـت را چـراغ انجمـن
علم تو، علـم خداونـد جلیل
وحی باشد بر لبت بیجبرییل
از درخـت علم بـر داریم ما
وز تو صد دریا گهر داریم ما
بس حـدیث معتبـر داریم ما
از شما کی دست برداریم ما
یابن زهرا سر برآور باز هم
جابر جُعفی بپرور باز هم
یابن زهرا گر چه با بغض تمام
حرمتت گردید پامال هشام
بر تنت آزار آمد صبح و شام
تو امامـی تو امامی تو امام
نور از هر سو که خیزد، دیدنی است
چهره خورشیـد کی پوشیدنی است
تو خـزانِ بـاغ زهـرا دیدهای
تو تن بیسر به صحرا دیدهای
گـردن مجـروح بابا دیدهای
بر فراز نیـزه سرهـا دیدهای
کاش میدیدم چه آمد بر سرت
یا چه کرده کعب نی با پیکرت
تو چهل منـزل اسارت دیدهای
از ستمکاران جسـارت دیدهای
خود عزیزی و حقارت دیدهای
تشنگی و قتل و غارت دیدهای
چارساله، کـوه ماتم بردهای
مثل عمه، تازیانه خوردهای
شـام بـود و مجـلس شوم یزید
چشم تو چوب و لب خشکیده دید
گـه سکینه ناله از دل میکشید
گاه زینب جامـه بـر پیکـر درید
چشم بر رگهای خونین دوختی
سـوختی و سـوختی و سوختی
ای دل شیعـه چـراغ تــربتت
دیدههـا دریـای اشک غـربتت
سالهـا بـر دوش کـوه محنتت
روز و شب پامال میشد حرمتت
ظلم دیـدی در عیـان و در خفا
تـا شـدی مسمـوم از زهر جفا
ای به جانت از عدو رنج و عذاب
هم به طفلی هم به پیری هم شباب
قلبت از زهـر ستـم گردیــد آب
قبــر بـیزوار تــو در آفتــاب
وسعت صحن تو مُلک عالم است
لاله قبـر تو اشک میثم است
برای شادی روح همه شهدا صلوات بفرستید
شاعر: حاج غلام رضا سازگار
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست