تو ازدحام کوچه های شام
دیدم یکی از بچه ها گم شد
دیدم سر بابام زمین افتاد
بین جماعت زیر پا گم شد
ای وای از اون وقتی که اون نامرد
اتیش به مغز استخون میزد
ما بغضمون توی گلو موند و
اونم با چوب خیزرون میزد
دیدم که مردم روی پشت بوم
واسه تماشای ما میشینن
ما اهل بیت و اصل دین هستیم
میگفتن اینها خارج از دینن
ای وای از اون شب که تو ویرونه
تا صبح هر شب بچه هق هق کرد
بابام اومد ویرونه روشن شد
از فرط گریه خواهرم دق کرد
حاج محمود کریمی / شهادت امام سجاد 1394
لطفا اشتباهات تایپی در بین متن اشعار را اطلاع دهید
کپی کردن اشعار در سایت کتاب وبلاگ و نرم افزار به هیچ وجه مجاز نیست